«دنیای اقتصاد» از سفر دو روزه به «دامغان؛ شهر هزار ساله گزارش میدهد؛
از تهران تا قلب تاریخ
به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛ در سفرهای کوتاه آخر هفته، معمولاً انتخابها محدود به مقصدهای شناختهشدهای است که در تمام فصلها مخاطب خود را دارند؛ شهرهایی که نامشان آنقدر تکرار شده که سفر به آنها عملاً تبدیل به یک عادت شده است. اما گاهی ارزش دارد مسیر را کمی تغییر داد و به شهری سر زد که هنوز زیر سایه مقصدهای مشهور باقی مانده. «دامغان» یکی از همین انتخابهاست؛ شهری در امتداد جاده خراسان که اگرچه هزار سال قدمت دارد، اما هنوز بهطور جدی وارد نقشه گردشگری عمومی نشده است.
حرکت از تهران به سمت دامغان، سفری حدود ۳۴۰ کیلومتر است؛ چیزی حدود ۴ تا ۵ ساعت مسیر مستقیم روی جادهای که هرچه پیشتر میروید، هم رنگش عوض میشود و هم ریتمش. این مسیر، برخلاف جادههای شمال یا غرب کشور، پر از پیچ و ترافیک و هیجان ناگهانی نیست؛ بیشتر یک «جریان آرام» است که شهر را کمکم از ذهن جدا میکند و ذهن را به بیابانهای پهن، کوههای کمارتفاع و آسمان وسیع آشتی میدهد.
وقتی از تهران خارج میشوید و کمکم از پاکدشت، گرمسار و سرخه عبور میکنید، با هر کیلومتر، چشماندازها مینیمالتر و خط افق بازتر میشود. در بخشی از مسیر، کویر در سمت راست امتداد دارد و در سمت چپ، شاهد کوههایی هستید که نه مثل البرز استوار و نه مثل زاگرس پیچیده، بلکه رشتهکوههایی که انگار خودشان هم عجلهای برای دیدهشدن ندارند.
در این جاده، ترافیک هیچوقت حرف اول را نمیزند. بیشتر وقتها تنها چیزی که با آن مواجه میشوید سکوت جاده است؛ سکوتی که تنها با صدای موتور ماشین و گاهبهگاه رد شدن یک کامیون قدیمی شکسته میشود. همین سکوت است که حس سفر را از «حرکت» به «مکث» تبدیل میکند.
کمی که جلوتر میروید، تابلوهای سبز راهنمای مسیر یکییکی ظاهر میشوند؛ سرخه، سمنان، مهدیشهر، و بعد دامغان. هرکدام از این شهرها میتوانند توقفی کوتاه باشند، اما مسیر خودش آنقدر روان پیش میرود که معمولاً ترجیح میدهید مستقیم به سمت مقصد برانید.
سفری به تاریخ
ورود به دامغان حس ورود به شهری آرام و کمشتاب را دارد. خیابانها پهن نیستند، اما خلوتاند؛ مغازهها کوچک هستند، اما نظم قدیمی خود را حفظ کرده و زندگی روزمره، بیتلاش برای نمایش، در جریان است. همین بینمایشی نخستین مواجهه مسافر با دامغان است؛ شهری واقعی، بدون دکورهای گردشگری. در حالی که بسیاری از مقصدهای شناختهشده ناگزیر برای پذیرش خیل مسافران چهره خود را تغییر دادهاند، دامغان همچنان همان شکلی را دارد که سالها حافظه جمعی مردمش میشناسد.
اگر کسی بخواهد تاریخ را لمس کند، مسجد تاریخانه شاید بهترین نقطه شروع باشد. ساختمان آجری، ستونهای قطور استوانهای و معماریای که رد پای دوران اولیه اسلامی را با وضوح حفظ کرده، فضایی پدید آورده که شبیه هیچ مسجد دیگری در ایران نیست. ورود به صحن مسجد، بیشتر از آنکه یادآور یک عبادتگاه باشد، شبیه قدمزدن در محوطه یک سازه باستانی است؛ همان حس مکث و تأملی که معمولاً در برابر بناهای تاریخی بسیار کهن به وجود میآید.
در لحظهای که آفتاب زمستانی روی دیوارهای آجری میتابد، بافت سطح ستونها سایهروشنهایی ایجاد میکند که انگار بخشی از معماری بناست. در این مسجد نه ازدحامی هست، نه راهنمایی که ضرورتاً مسیر را تعیین کند. شاید بزرگترین مزیت تاریخانه همین باشد؛ «مواجهه آزاد با تاریخ». در این فضا مسافر نه مصرفکننده یک روایت آماده، که خواننده مستقیم یک متن هزارساله است.
پس از آن با فاصلهای چند دقیقهای از شهر، میتوان به به «برج طغرل» رسید؛ بنایی منفرد که سالهاست در دشت خشک و خلوت جنوب دامغان ایستاده. بر خلاف همنام مشهورش در تهران، این برج کمتر دیده شده و همین خلوتی بخشی از ارزش تجربه آن را شکل میدهد. وقتی کنار برج میایستی، سکوت و خط افق صاف چیزی است که بیش از خودِ بنا جلب توجه میکند.
دیدن یک سازه سلجوقی در میان این دشت آرام، شبیه مواجهه با قطعهای از گذشته است که بدون وساطت شهر یا معماری جدید، هنوز با شکل اولیهاش وجود دارد. شاید رمز زیبایی این نقطه حضور تاریخ در دل چشماندازی که دستکاری نشده باشد.
در میان نوشتههای تاریخی، یکی از بهترین توصیفها درباره دامغان را ناصرخسرو در سفرنامهاش آورده است. او در مسیر سفر هفتسالهاش از این شهر عبور کرده و دربارهاش نوشته: «دامغان شهری است نیک و حاصلخیز، با آب روان و مردمانی آرام».
اما اگر قرار باشد نامی بهعنوان زیباترین نقطه دامغان برده شود، «چشمهعلی» ناگزیر انتخاب نخست است. مسیر رسیدن به چشمه، از میان باغها و بافت روستایی میگذرد و ناگهان در انتها، پهنهای از آب شفاف در برابر چشم باز میشود؛ آبگیرهای آرام، دیوارهای سنگی، درختان کهنسال، و قلعهای بالای سر چشمه که از دوردست قابلدیدن است.
زمستان چشمهعلی ویژهترین چهرهاش را دارد. آفتاب سرد روی سطح آب انعکاس نرم ایجاد میکند و باد ملایم زمستانی سطح چشمه را موجدار میسازد. صدای جریان آب، صدای یکنواخت و ممتدی است که ناخودآگاه زمان را کند میکند. بسیاری از مسافران میگویند چشمهعلی از آن مکانهایی است که آدم بیدلیل احساس میکند باید بنشیند، مکث کند و فقط نگاه کند.
در بالای چشمه، «قلعه چشمهعلی» قرار دارد؛ سکوت داخل قلعه، بهویژه در عصر زمستان، چیزی نزدیک به خلأ صوتی است. ترکیب این قلعه با آب و درختان، یکی از نادرترین منظرههای زمستانی مرکز ایران را میسازد؛ منظرهای که بدون نیاز به تبلیغات گردشگری، خود سخن میگوید.
جغرافیای متضاد در فاصله چند کیلومتر
بخشی از ارزش سفر به دامغان، خارج از شهر نمایان میشود. کافی است چند دقیقه به سمت شرق حرکت کنید تا چشمانداز باغهای پسته، تاکستانها و مزارع کوچک ظاهر شود. محیطی که ترکیب رنگهای زمستانی آن با خاک گرم، تنههای تیره درختان و آسمان شفاف فرصت خوبی برای عکاسی فراهم میکند.
اما جغرافیای دامغان تنها به این دشتها محدود نیست. در فاصله کوتاهی از شهر، کاروانسراهای قدیمی، مسیرهای فرعی کویری و پهنههایی وجود دارد که اگرچه در آمار گردشگری رسمی سهم زیادی ندارند، اما برای سفرهای کوتاه زمستانی جذاب هستند.
این تضاد جغرافیایی یعنی حضور همزمان تاریخ، باغ، کویر و دشت چیزی است که بسیاری از شهرهای بزرگ فاقد آن هستند. مسافر میتواند صبح را با قدمزدن در تاریخانه آغاز کند، ظهر کنار چشمهعلی باشد و عصر را در دشتهای آزاد و بیمرز اطراف شهر به تماشا بنشیند.
چرا دامغان؟
یکی از دلایلی که دامغان را برای سفرهای آخر هفته مناسب میکند، همین بیپیچیدگی است. مسیر جادهایاش هموار است و دسترسی به شهر زمان زیادی نمیبرد. اقامتگاهها کوچک و آراماند و هنوز تحت فشار گردشگری تجاری قرار نگرفتهاند.
در سالهایی که هزینه سفر بسیاری از ایرانیان را در موقعیت انتخابهای محدود قرار داده، دامغان همچنان مقصدی است که میتوان با برنامهای ساده و کمهزینه تجربهاش کرد؛ نه به این معنا که ارزانبودن هویت آن باشد، بلکه از این جهت که ساختار طبیعی و آرام شهر، سفر را خودبهخود اقتصادی میکند.
در دامغان خبری از هتلهای بزرگ و بازارهای پرزرقوبرق نیست، اما همین فقدان، فرصت مشاهده یک شهر واقعی را فراهم کرده؛ شهری که هنوز از پس ازدحام، صدای خودش را نگه داشته است. شاید مهمترین ویژگی دامغان همین باشد: «مقصدی برای سکوت.» در زمانی که بسیاری از سفرها به تجربههایی شبیه هم تبدیل شدهاند با کافههای مشابه، عکسهای مشابه و ازدحام مشابه، دامغان تجربهای متفاوت ارائه میدهد. سفر به این شهر نه یک فعالیت شلوغ، بلکه نوعی مکث است؛ مکثی میان تاریخ، آب، دشت و سکوت. مسافر در اینجا تنها تماشاچی نیست؛ زمان و فضا به او اجازه میدهد که با ریتم خود حرکت کند، قدم بزند و نگاه کند.
اگرچه، دامغان شاید هنوز مقصدی کممسافر باشد، اما همین کممسافر بودن، ارزش و مسئولیتی همزمان دارد. آنچه این شهر را خاص میکند آرامش، بکر بودن نسبی و طبیعت دستنخورده اطراف است، اما تنها زمانی ماندگار خواهد ماند که مسافران به اصول گردشگری پایدار پایبند باشند؛ استفاده حداقلی از منابع، احترام به سکوت و طبیعت، رعایت مسیرهای مشخص و مهمتر از همه، نداشتن رد پای غیرضروری در محیط. سفر به دامغان از آن نوع سفرهایی است که اگر با نگاه آگاهانه انجام شود، نهتنها تجربهای متفاوت برای مسافر رقم میزند، بلکه به شهر کمک میکند همانگونه که هست باقی بماند؛ «آرام، اصیل و دور از شلوغی».







